1 . بیمار
[صفت]

ailing

/ˈeɪlɪŋ/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more ailing] [حالت عالی: most ailing]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 بیمار ناخوش احوال

معادل ها در دیکشنری فارسی: بدحال
  • 1.She looked after her ailing father.
    1. او از پدر ناخوش احوالش مراقبت کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان