خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . دور
2 . سرتاسر
3 . حدود
4 . اطراف
5 . به عقب
6 . در (این) نزدیکی
7 . قطر (داشتن)
8 . موجود (بودن)
9 . فعال (بودن)
[حرف اضافه]
around
/əˈrɑʊnd/
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
دور
اطراف، طرف
مترادف و متضاد
encircling
surrounding
around somebody/something
دور کسی/چیزی
He put his arm around her.
او دستهایش را دور او انداخت.
around the corner
آن طرف نبش
Our house is just around the corner.
خانه ما درست آن طرف نبش است.
around the bend
آن طرف پیچ
The bus came around the bend.
اتوبوس از آن طرف پیچ آمد.
a way around the problem
راهی برای دور زدن مسئله
There must be a way around the problem.
باید راهی برای دور زدن مسئله وجود داشته باشد.
2
سرتاسر
around someplace
سرتاسر جایی
There are 2 billion English speakers around the world.
2 میلیارد متکلم زبان انگلیسی در سرتاسر جهان وجود دارد.
[قید]
around
/əˈrɑʊnd/
قابل مقایسه
3
حدود
حدوداً
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پیرامون
در حول و حوش
مقارن
مترادف و متضاد
about
approximately
roughly
exactly
around + time
حدوداً/حدود + قید زمان
1. He arrived around five o'clock.
1. او حدوداً ساعت پنج رسید.
2. I saw her around two months ago.
2. حدود دو ماه پیش او را دیدم.
around + amount
حدود/حدوداً + قید مقدار
1. She earns around forty thousand dollars a year.
1. او حدوداً چهل هزار دلار در سال درآمد دارد.
2. The cost would be somewhere around $1,500.
2. هزینه آن چیزی حدود 1500 دلار میشود.
4
اطراف
طرف، دور
معادل ها در دیکشنری فارسی:
حول
دور
اطراف
مترادف و متضاد
all over
on all sides
on every side
all around
دورتادور
His yard has a fence all around it.
حیاط او دورتادورش حصار دارد.
all around
در همه طرف
I could hear laughter all around.
من میتوانستم در همه طرف صدای خنده بشنوم.
to walk/run around
در اطراف قدم زدن/دویدن
She went into town and spent two hours just walking around.
او به شهر رفت و دو ساعت را فقط در اطراف قدم زد.
to travel around
اطراف را گشتن [سفر کردن]
I'm going to fly to Peru and travel around for six weeks.
میخواهم با هواپیما به "پرو" بروم و شش هفته در آن اطراف بگردم.
to go around
دور زدن [چرخیدن]
How do you make the wheels go around?
چه کار میکنی که چرخها میچرخند؟
to show somebody around
اطراف را به کسی نشان دادن
This is our new office—Kay will show you around.
این دفتر جدید ماست؛ "کی" اطراف را به شما نشان خواهد داد.
5
به عقب
به پشت، به طرف مخالف
مترادف و متضاد
in the opposite direction
to turn around
به عقب چرخیدن [برگشتن و نگاه کردن]
Jonny turned around and looked at her
"جانی" به عقب چرخید [برگشت] و به او نگاه کرد.
to look around
به پشت نگاه کردن [برگشتن و نگاه کردن]
They looked around when he called.
آنها وقتی او صدایشان زد، برگشتند و به پشت سر نگاه کردند.
6
در (این) نزدیکی
حوالی
around here
در (این) نزدیکی [حوالی]
1. Is there a bank around here?
1. آیا در (این) نزدیکی [حوالی] بانک هست؟
2. Where's a taxi stand around here?
2. ایستگاه تاکسی در این حوالی کجاست؟
7
قطر (داشتن)
پهنا (داشتن)
1.That was an old tree that was at least ten feet around.
1. آن یک درخت کهنسال بود که حداقل ده پا قطر داشت.
8
موجود (بودن)
دردسترس
to be around
موجود/دردسترس بودن
1. Digital television has been around for some time now.
1. تلویزیون دیجیتال الان مدتی است که دردسترس بوده است.
2. I knocked but there was no one around.
2. من در زدم، اما کسی نبود.
3. There was more money around in those days.
3. آن روزها پول بیشتری موجود بود.
9
فعال (بودن)
روی کار، در عرصه (چیزی)
to be around
فعال/روی کار بودن
1. Madonna has been around since the 1980s.
1. "مدونا" از دهه 80 فعال بوده است.
2. The new tennis champion could be around for a long time.
2. قهرمان جدید تنیس، میتواند برای مدتی طولانی روی کار بماند.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
army tank
army green
army
arms
armpit
around the bend
around the clock
around the corner
arouse
arrange
کلمات نزدیک
aromatic herb
aromatic
aromatherapy
aroma
arnold
around 5 in the afternoon.
around the clock
around the corner
around the world
arousal
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان