خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بهطور خودکار
2 . بهطور غیرارادی
[قید]
automatically
/ˌɔːt̬.əˈmæt̬.ɪ.kli/
غیرقابل مقایسه
1
بهطور خودکار
بهطور اتوماتیک
معادل ها در دیکشنری فارسی:
خودبخود
1.The camera adjusts the light automatically.
1. دوربین (عکاسی) نور را بهطور خودکار تنظیم میکند.
2.The heating switches off automatically.
2. شوفاژ بهصورت خودکار خاموش میشود.
2
بهطور غیرارادی
خودبهخود
مترادف و متضاد
instinctively
1.I automatically fell in love with her.
1. من بهطور غیر ارادی [خودبهخود] عاشق او شدم.
تصاویر
کلمات نزدیک
automatic transmission
automatic pilot
automatic
automated teller machine
automated
automation
automatism
automaton
automobile
automotive
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان