Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . ستون فقرات
[اسم]
backbone
/ˈbækˌboʊn/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
ستون فقرات
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ستون فقرات
مازه
مترادف و متضاد
spine
1.She stood with her backbone rigid.
1. او با ستون فقرات راست و محکم ایستاد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
backboard
backblast
backbiter
backbite
backbend
backbreaking
backchannel
backchat
backchecking
backcloth
کلمات نزدیک
backboard
backbiting
backbiter
backbite
backache
backcomb
backcourt
backdate
backdrop
backer
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان