[اسم]

backache

/ˈbækeɪk/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 کمردرد

معادل ها در دیکشنری فارسی: پشت‌درد کمردرد کمرددرد
  • 1.Gardening gives me such backache.
    1. باغبانی به من کمردرد بدی می‌دهد.
  • 2.I had terrible backache last week.
    2. من هفته قبل یک کمردرد وحشتناک داشتم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان