خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . طعمه
2 . عمدا کسی را عصبانی کردن
[اسم]
bait
/beɪt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
طعمه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
طعمه
مترادف و متضاد
decoy
lure
1.Eddie is a good hunter because he knows the merit of each kind of bait for the different animals.
1. "ادی" شکارچی خوبی است زیرا مزایای هر گونه طعمه را برای حیوانات گوناگون میداند.
2.The secret of successful trout fishing is finding the right bait.
2. راز موفقیت در (ماهی) قزلآلاگیری، پیدا کردن طعمه مناسب است.
[فعل]
to bait
/beɪt/
فعل گذرا
[گذشته: baited]
[گذشته: baited]
[گذشته کامل: baited]
صرف فعل
2
عمدا کسی را عصبانی کردن
تحریک کردن
تصاویر
کلمات نزدیک
bails
bailout
bailiwick
bailiff
bailey
baize
bake
bake a cake
baked
baked alaska
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان