خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . قدغن کردن
2 . ممنوعیت
[فعل]
to ban
/bæn/
فعل گذرا
[گذشته: banned]
[گذشته: banned]
[گذشته کامل: banned]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
قدغن کردن
تحریم کردن، ممنوع کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تحریم کردن
منع کردن
ممنوع کردن
محروم کردن
قدغن کردن
مترادف و متضاد
banish
forbid
prohibit
permit
to ban something
چیزی را قدغن کردن
Chemical weapons are banned internationally.
سلاح شیمیایی به صورت بینالمللی قدغن شدهاند.
to ban somebody
ورود کسی را قدغن کردن
The group unanimously voted to ban all people who were under six feet.
گروه متفقالقول رای داد که (ورود) همه افراد زیر شش فوت قد را قدغن کنند.
to be banned from something
از چیزی تحریم شدن
He was banned from the meeting.
او از (شرکت در) جلسه تحریم شد.
to be banned from doing something
از انجام کاری قدغن شدن
He was banned from driving for six months.
او از رانندگی کردن به مدت شش ماه قدغن [محروم] شد.
[اسم]
ban
/bæn/
قابل شمارش
2
ممنوعیت
معادل ها در دیکشنری فارسی:
منع
ممنوعیت
محرومیت
مترادف و متضاد
prohibition
veto
permission
to impose/lift a ban
ممنوعیت اعمال کردن/برداشتن
ban on something/doing something
ممنوعیت برای چیزی/انجام کاری
There should be a ban on talking loudly in movie theaters.
باید ممنوعیتی برای بلند صحبت کردن در سالن سینما وجود داشته باشد.
تصاویر
کلمات نزدیک
bamboozle
bamboo shoots
bamboo
bambara
bam
banal
banality
banana
banana milk
banana republic
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان