خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . زخم بستر
[اسم]
bedsore
/ˈbedsɔːr/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
زخم بستر
معادل ها در دیکشنری فارسی:
زخم بستر
1.At night, the workers here turn her every few hours, to prevent bedsores.
1. شب ها، کارکنان هر چند ساعت او را برمی گرداندند تا از زخم بستر جلوگیری کنند.
تصاویر
کلمات نزدیک
bedsit
bedside table
bedside manner
bedside
bedroom eyes
bedspread
bedtime
bee
beech
beech tree
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان