Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . بیپبیپ کردن
2 . با پیجر کسی تماس گرفتن
3 . بوق زدن
4 . بوق
[فعل]
to beep
/bip/
فعل ناگذر
[گذشته: beeped]
[گذشته: beeped]
[گذشته کامل: beeped]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
بیپبیپ کردن
صدای کوتاه (و پشتسرهم) ایجاد کردن
1.Why is the computer beeping?
1. چرا کامپیوتر بیپبیپ میکند؟
2
با پیجر کسی تماس گرفتن
مترادف و متضاد
bleep
3
بوق زدن
(بوق را) به صدا درآوردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بوق زدن
1.He beeped his horn at the cyclist.
1. او بوق (خودرویش) را برای دوچرخهسوار به صدا درآورد.
2.The car behind started beeping at us.
2. ماشین پشت سری شروع به بوق زدن برای ما کرد.
[اسم]
beep
/bip/
قابل شمارش
4
بوق
صدای بیپ
1.Please leave a message after the beep.
1. لطفا پس از (شنیدن) صدای بیپ، پیغام بگذارید.
تصاویر
کلمات نزدیک
beeline
beekeeping
beekeeper
beehive
beefy
beeper
beer
beer belly
beeswax
beet
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان