خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . متعلق بودن
[فعل]
to belong
/bəˈlɔːŋ/
فعل ناگذر
[گذشته: belonged]
[گذشته: belonged]
[گذشته کامل: belonged]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
متعلق بودن
تعلق داشتن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تعلق داشتن
متعلق بودن
مال چیزی بودن
مترادف و متضاد
be owned by
be the possession of
to belong to somebody
به کسی متعلق بودن
1. This book belongs to Sarah.
1. این کتاب متعلق به سارا است.
2. You shouldn't take what doesn't belong to you.
2. تو نباید چیزی که متعلق به تو نیست را برداری.
to belong in something/somebody
به چیزی/کسی تعلق داشتن
an attitude that doesn’t belong in modern society
دیدگاهی که به جامعه مدرن تعلق ندارد
[عبارات مرتبط]
belonging
1. تعلق
belongings
2. متعلقات
تصاویر
کلمات نزدیک
bellyache
belly button
belly
bellwether
bellows
belonging
belongings
beloved
below
below-the-fold
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان