خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . شرط بستن
2 . مطمئن بودن (عامیانه)
3 . شرط
[فعل]
to bet
/bet/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: bet]
[گذشته: bet]
[گذشته کامل: bet]
صرف فعل
1
شرط بستن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
شرط بستن
شرطبندی کردن
گرو بستن
مترادف و متضاد
gamble
stake
wager
to bet on/against (somebody/something doing) something
شرط بستن روی (انجام کاری توسط) کسی/چیزی
1. He lost all his money betting on horses.
1. او تمام پولش را بر سر شرط بستن روی اسبها از دست داد.
2. I wouldn't bet on them winning the next election.
2. من روی بردن آنها در انتخابات آینده شرط نمیبندم.
to bet somebody something that…
با کسی چیزی [مبلغی] شرط بستن که...
She bet me £20 that I wouldn't do it.
او 20 پوند با من شرط بست که آن کار را نخواهم کرد.
2
مطمئن بودن (عامیانه)
informal
to bet that…
مطمئن بودن که ...
I bet that it will rain tomorrow.
مطمئنم که فردا باران خواهد بارید.
to bet somebody that…
مطمئن بودن که ...
I bet you (that) he knows all about it.
من مطمئنم که او همه چیز را راجع به آن میداند.
[اسم]
bet
/bet/
قابل شمارش
3
شرط
معادل ها در دیکشنری فارسی:
شرط
تصاویر
کلمات نزدیک
bestselling
bestseller
bestowment
bestowal
bestow
bet one's bottom dollar
beta
beta blocker
beta version
betake
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان