خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . صورتحساب
2 . منقار
3 . آگهی
4 . اسکناس
5 . لایحه
6 . بیل (اسم کوچک مردانه)
7 . پلیس
8 . صورتحساب دادن
[اسم]
bill
/bɪl/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
صورتحساب
قبض
معادل ها در دیکشنری فارسی:
صورتحساب
حساب و کتاب
سیاهه
فاکتور
قبض
مترادف و متضاد
account
invoice
a bill for an amount of money
صورتحسابی به مبلغ ...
We got a bill for $23.50.
ما صورتحسابی به مبلغ 23.50 دلار دریافت کردیم.
a bill for something
صورتحساب برای چیزی
They sent us a bill for the work they had done.
آنها بهخاطر کاری که انجام داده بودند صورتحسابی برای ما ارسال کردند.
to pay the bills
صورتحسابها را پرداخت کردن
I paid the bills.
من صورتحسابها را پرداخت کردم.
the telephone/electricity/gas bill
قبض تلفن/برق/گاز
An average electric bill might go up $2 or $3 per month.
میانگین یک قبض برق ممکن است از 2 دلار تا 3 دلار در هر ماه افزایش یابد.
2
منقار
نوک
معادل ها در دیکشنری فارسی:
نوک
منقار
مترادف و متضاد
beak
1.Bills are designed to allow efficient foraging in birds.
1. منقار در پرندگان برای این طراحی شده است که شکار موثر را ممکن سازد.
2.What is the difference between a beak and a bill?
2. تفاوت بین نوک و منقار چیست؟
3
آگهی
مترادف و متضاد
poster
1.Post no bills.
1. نصب آگهی ممنوع.
2.She hands out bills for a new club.
2. او برای یک کلوپ جدید آگهی پخش میکند.
4
اسکناس
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اسکناس
پول کاغذی
مترادف و متضاد
banknote
greenback
1.A forged bill is an unlawful bill.
1. اسکناس تقلبی، اسکناسی غیرقانونی است.
2.Would you exchange this one hundred dollar bill with five twenties?
2. آیا حاضری این اسکناس صد دلاری را با پنج (اسکناس) بیست دلاری عوض کنی؟
5
لایحه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
طرح
لایحه
to introduce/approve/reject/pass a bill
یک لایحه معرفی کردن/تصویب کردن/رد کردن/تصویب کردن
The Congress has not yet passed the bill.
کنگره هنوز آن لایحه را تصویب نکرده است.
the civil rights bill
لایحه حقوق مدنی
The Civil Rights bill of 1964 is a landmark civil rights law in the United States.
لایحه حقوق مدنی سال 1964 یک نقطه عطف در قانون حقوق مدنی ایالات متحده آمریکا است.
6
بیل (اسم کوچک مردانه)
(Bill)
1.Bill idolizes his big brother, who is a professional footballer.
1. بیل برادر بزرگترش را که یک فوتبالیست حرفهای است، بیش از حد میستاید.
7
پلیس
(the bill)
informal
مترادف و متضاد
the Old Bill
[فعل]
to bill
/bɪl/
فعل گذرا
[گذشته: billed]
[گذشته: billed]
[گذشته کامل: billed]
صرف فعل
8
صورتحساب دادن
(هزینه) مطالبه کردن
مترادف و متضاد
charge
to bill somebody for something
برای چیزی به کسی صورتحساب دادن
1. The company billed me for several items I didn’t order.
1. آن شرکت برای چندین قلم کالایی که من سفارش نداده بودم، به من صورتحساب داد [از من هزینه مطالبه کرد].
2. They bill their customers every month.
2. آنها هر ماه به مشتریانشان صورتحساب میدهند.
تصاویر
کلمات نزدیک
bilk
bilirubin
bilious
bilingual
bilgewater
bill of fare
bill of lading
bill of rights
billboard
billet
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان