خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بازی تختهای
[اسم]
board game
/ˈbɔːrdˌgeɪm/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
بازی تختهای
بازی صفحهای
1.It rained all day so we played lots of board games.
1. تمام روز باران بارید برای همین ما کلی بازی تختهای کردیم.
تصاویر
کلمات نزدیک
board and lodging
board
boar
boa constrictor
boa
board of directors
board of trustees
board pen
board the plane
board up
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان