خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . چکمه
2 . صندوق عقب (اتومبیل)
3 . بیرون کردن
[اسم]
boot
/buːt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
چکمه
پوتین، بوت
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پوتین
چکمه
leather/cowboy... boots
چکمههای چرمی/گاوچرانی و...
He bought some sturdy leather boots.
او یک چکمه چرمی محکم خرید.
a pair of boots
یک جفت چکمه
I really need a new pair of boots this winter.
من واقعاً امسال زمستان به یک جفت چکمه نو نیاز دارم.
2
صندوق عقب (اتومبیل)
مترادف و متضاد
trunk
1.I'll put the luggage in the boot.
1. چمدانها را در صندوق عقب میگذارم.
2.The new model has a bigger boot.
2. مدل جدید (خودرو) صندوق عقب بزرگتری دارد.
[فعل]
to boot
/buːt/
فعل گذرا
[گذشته: booted]
[گذشته: booted]
[گذشته کامل: booted]
صرف فعل
3
بیرون کردن
با اردنگی بیرون کردن
informal
مترادف و متضاد
throw out
to boot somebody out (of something)
کسی را (از جایی) بیرون کردن
He booted me out of his office.
من را از دفترش بیرون کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
booster shot
booster seat
booster rocket
booster injection
booster
boot camp
boot up
boot-cut
booth
bootlace
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان