Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . مشروب
2 . مشروب خوردن
[اسم]
booze
/buːz/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
مشروب
عرق، نوشیدنی الکلی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آبشنگولی
informal
1.Now he’s off the booze, he’s a different person.
1. او دیگر مشروب خوردن را ترک کرده است او آدم متفاوتی شده است.
[فعل]
to booze
/buːz/
فعل ناگذر
[گذشته: boozed]
[گذشته: boozed]
[گذشته کامل: boozed]
صرف فعل
2
مشروب خوردن
1.He had to quit boozing as it was threatening to wreck his life.
1. او مجبور بود مشروب خوردن را ترک کند چون داشت تهدید می کرد زندگی اش را نابود کند.
2.He's out boozing with his mates.
2. او بیرون دارد با رفقایش مشروب می خورد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
booyah
booty
boott's goldenrod
bootstrap
bootmaker
booze cruise
booze-up
boozer
boozing
boozy
کلمات نزدیک
booty
bootstrap
boots
bootless
bootlegging
booze cruise
boozer
boozing
boozy
bop
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان