[فعل]

to bop

/bɑːp/
فعل گذرا
[گذشته: bopped] [گذشته: bopped] [گذشته کامل: bopped]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 به‌آرامی زدن (با دست یا شیئی در دست)

informal
  • 1.Tom bopped him on the nose.
    1. "تام" (به‌آرامی) به بینی او زد.

2 رقصیدن

informal
  • 1.Kids were happily bopping on the dance floor.
    1. بچه‌ها داشتند با خوشحالی در سالن رقص می‌رقصیدند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان