خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . گاوی
[صفت]
bovine
/ˈboʊˌvaɪn/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
گاوی
گاومانند
معادل ها در دیکشنری فارسی:
گاوی
مترادف و متضاد
cowlike
1.bovine tuberculosis
1. مرض سل گاوی
2.she gazed at me with her large, bovine eyes.
2. او با چشمان بزرگ گاومانندش به من خیره شد.
تصاویر
کلمات نزدیک
bouzouki
boutique
bout
bourse
bourn
bovine spongiform encephalopathy
bovine tuberculosis
bow
bow down
bow tie
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان