خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . سوتین
[اسم]
bra
/brɑː/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
سوتین
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پستانبند
سوتین
سینهبند
مترادف و متضاد
brassière
1.You'll need a strapless bra to wear with this dress.
1. برای پوشیدن این پیراهن به سوتین بدون بند نیاز خواهی داشت.
2.Your shirt's so thin that it shows your bra.
2. پیراهنت آنقدر نازک است که سوتینت معلوم است.
تصاویر
کلمات نزدیک
br
bp
bozo
boysenberry
boys in the backroom
brace
bracelet
bracer
braces
brachiopod
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان