Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . ساقدوش عروس
[اسم]
bridesmaid
/ˈbraɪdzmeɪd/
قابل شمارش
1
ساقدوش عروس
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ساقدوش
1.Jo asked her sister to be a bridesmaid.
1. "جو" از خواهرش خواست تا ساقدوش عروس شود.
تصاویر
کلمات نزدیک
bridegroom
bride
bridal
brickyard
brickwork
bridge
bridge loan
bridge-building
bridgehead
bridget
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان