خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . پل
2 . بریج (نوعی بازی با ورق)
3 . پل فرماندهی (کشتی)
4 . خَرَک (آلت موسیقی)
5 . پل زدن
[اسم]
bridge
/brɪdʒ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
پل
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پل
مترادف و متضاد
viaduct
way over
1.The Brooklyn Bridge spans the East River from Brooklyn to Manhattan.
1. پل بروکلین بر روی رود شرقی از بروکلین تا منهتن امتداد دارد.
2.We drove over the bridge.
2. ما از روی پل با اتومبیل عبور کردیم.
to build a bridge
پل ساختن
Finally a new bridge was built over the road.
در نهایت، یک پل جدید بر روی جاده ساخته شد.
to cross a bridge
از پل رد شدن
An estimated 150,000 cars cross the bridge each day.
تقریبا 150،000 ماشین هر روز از روی پل رد میشوند.
2
بریج (نوعی بازی با ورق)
1.I enjoy a game of bridge occasionally.
1. من از گاهی بریج بازی کردن، لذت میبرم.
3
پل فرماندهی (کشتی)
اتاقک فرماندهی
1.He made his way up to the bridge.
1. او راهش را به سمت اتاقک فرماندهی در پیش گرفت.
2.Who was on the bridge when the collision took place?
2. وقتی که آن تصادف رخ داد، چه کسی در اتاقک فرماندهی بود؟
4
خَرَک (آلت موسیقی)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
خرک
1.Looking after the bridge will help your instrument sounding at its best.
1. مراقبتکردن از خرک به ساز شما کمک خواهد کرد که بهترین صدا را بدهد.
2.You have to know hot to clean the bridge and fingerboard.
2. تو باید بدانی که چطور خرک و محل انگشتگذاری را تمیز کنی.
[فعل]
to bridge
/brɪdʒ/
فعل گذرا
[گذشته: bridged]
[گذشته: bridged]
[گذشته کامل: bridged]
صرف فعل
5
پل زدن
متصل کردن، اتصال دادن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پل زدن
to bridge something
روی چیزی پل زدن
1. A walkway bridged the gardens.
1. یک راهرو، بین باغها پل زد.
2. The valley was originally bridged by the Romans.
2. (روی) دره در اصل توسط رومیها پل زده شده بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
bridesmaid
bridegroom
bride
bridal
brickyard
bridge loan
bridge-building
bridgehead
bridget
bridging loan
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان