Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . موی زبر
2 . (ناگهان) ناراحت و خشمگین شدن
3 . راست شدن موی حیوانات (به خاطر ترس یا دفاع)
[اسم]
bristle
/ˈbrɪsl/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
موی زبر
موی قلم مو
1.the bristles on his chin
1. موهای زبر روی چانه اش
[فعل]
to bristle
/ˈbrɪsl/
فعل ناگذر
[گذشته: bristled]
[گذشته: bristled]
[گذشته کامل: bristled]
صرف فعل
2
(ناگهان) ناراحت و خشمگین شدن
1.He bristled at her rudeness.
1. او به خاطر گستاخی او ناراحت و خشمگین شد.
2.His lies made her bristle with rage.
2. دروغهای او باعث شد او ناگهان بسیار خشمگین شود.
3
راست شدن موی حیوانات (به خاطر ترس یا دفاع)
1.The cat bristled in fear.
1. موی گربه از ترس راست شد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
briss
briskness
briskly
brisket
brisken
bristle at
bristle brush
bristle grass
bristle up
bristle-pointed
کلمات نزدیک
briskly
brisket
brisk
bris
briquette
bristling
bristly
bristol
brit
britain
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان