خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . حشره
2 . دستگاه شنود
3 . ویروس
4 . اشکال (نرم افزاری)
5 . بیماری ویروسی
6 . شنود کردن
7 . اذیت کردن
[اسم]
bug
/bʌɡ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
حشره
مترادف و متضاد
insect
bug spray
اسپری حشرهکش
These flies are a bother. I’ll get some bug spray and kill them.
این مگسها خیلی مزاحم هستند. اسپری حشرهکش میخرم و آنها را میکشم.
2
دستگاه شنود
to plant a bug
دستگاه شنود کار گذاشتن
They planted a bug in his hotel room.
آنها در اتاق هتل او دستگاه شنود کار گذاشتند.
3
ویروس
1.There's a bug going around.
1. ویروسی در حال شیوع است.
4
اشکال (نرم افزاری)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اشکال
1.A bug had caused the company's computer system to crash.
1. یک اشکال باعث شد که سیستم کامپیوتری شرکت از کار بیفتد.
5
بیماری ویروسی
informal
مترادف و متضاد
illness
to catch/pick up/get a bug
بیماری ویروسی گرفتن
I picked up a bug last weekend.
من هفته گذشته بیماری ویروسی گرفتم.
to recover from a flu bug
از بیماری آنفولانزا بهبود یافتن
He'd just recovered from a flu bug.
او بهتازگی از بیماری آنفولانزا بهبود یافته بود [بهتازگی بیماری آنفولانزای او خوب شده بود].
[فعل]
to bug
/bʌɡ/
فعل گذرا
[گذشته: bugged]
[گذشته: bugged]
[گذشته کامل: bugged]
صرف فعل
6
شنود کردن
شنود کار گذاشتن
to bug something
چیزی را شنود کردن
They were bugging his telephone conversations.
آنها داشتند مکالمات تلفنی او را شنود میکردند.
to bug someplace
در جایی شنود کار گذاشتن
They bugged her hotel room.
آنها در اتاق هتل او شنود کار گذاشته بودند.
7
اذیت کردن
آزار دادن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آزرده کردن
informal
مترادف و متضاد
annoy
bother
to bug somebody
کسی را اذیت کردن
The kids have been bugging me all day.
بچهها تمام روز من را اذیت کردهاند.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
buffoon
buffet car
buffet
buffer
buffalo wing
buggy
bugle
bugler
bugloss
build
کلمات نزدیک
buffoonery
buffoon
buffet car
buffet
buffer state
bug in one's ear
bugaboo
bugbear
bugger
buggery
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان