Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . برآمده شدن
2 . برآمدگی
[فعل]
to bulge
/bʌlʤ/
فعل ناگذر
[گذشته: bulged]
[گذشته: bulged]
[گذشته کامل: bulged]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
برآمده شدن
قلمبه شدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آماس کردن
ورم کردن
1.My stomach is bulging, I have to get some exercise.
1. شکمم دارد قلمبه می شود، باید کمی ورزش کنم.
[اسم]
bulge
/bʌlʤ/
قابل شمارش
2
برآمدگی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آماس
برجستگی
1.a bulge in the wall
1. برآمدگی در دیوار
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
bulgarian capital
bulgarian
bulgaria
bulbul
bulbous
bulge out
bulghur
bulginess
bulging
bulgogi
کلمات نزدیک
bulgarian
bulgaria
bulgar
bulbous
bulb
bulging
bulgur
bulimia
bulk
bulk carrier
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان