خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . گارسون
[اسم]
busboy
/ˈbʌsbɔɪ/
قابل شمارش
1
گارسون
پیشخدمت
1.A few months later, he became a busboy at another restaurant.
1. چند ماه بعد، او در رستوران دیگری گارسون شد.
تصاویر
کلمات نزدیک
bus stop
bus station
bus shelter
bus pass
bus lane
bush
bush telegraph
bushbaby
bushed
bushel
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان