خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . اردو زدن
2 . اردوگاه
3 . پناهگاه موقت
[فعل]
to camp
/kæmp/
فعل ناگذر
[گذشته: camped]
[گذشته: camped]
[گذشته کامل: camped]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
اردو زدن
چادر زدن، کمپ زدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اردو زدن
چادر زدن
مترادف و متضاد
camp out
pitch tents
set up camp
1.We camped near the beach for two nights.
1. ما دو شب کنار ساحل اردو زدیم.
[اسم]
camp
/kæmp/
قابل شمارش
2
اردوگاه
اردو
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اردو
اردوگاه
خیمهگاه
قرارگاه
مترادف و متضاد
bivouac
campsite
to make/pitch/set up camp
اردو زدن [اردوگاه برپا کردن]
We set up camp near the lake.
ما اردوگاهی در نزدیکی دریاچه برپا کردیم.
to break camp
(چادرهای) اردوگاه را جمع کردن
In the morning it was time to break camp.
صبح وقتش بود که چادرهای اردوگاه را جمع کنیم (و آماده رفتن شویم).
3
پناهگاه موقت
کمپ
1.They returned to camp tired and hungry.
1. آنها خسته و گرسنه به کمپ بازگشتند.
refugee camp
کمپ پناهندگان
تصاویر
کلمات نزدیک
camouflage
camomile
cameroonian
camerawork
camerawoman
camp bed
camp fire
campaign
campaigner
campbell
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان