خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . کمپین
2 . عملیات (نظامی)
3 . کمپین برگزار کردن
[اسم]
campaign
/kæmˈpeɪn/
قابل شمارش
1
کمپین
پویش، مبارزه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
نهضت
an advertising campaign
کمپین تبلیغاتی
an anti-smoking campaign
پویش ضد سیگار کشیدن
an election campaign
کمپین انتخاباتی
2
عملیات (نظامی)
a bombing campaign
عملیات بمبگذاری
[فعل]
to campaign
/kæmˈpeɪn/
فعل ناگذر
[گذشته: campaigned]
[گذشته: campaigned]
[گذشته کامل: campaigned]
صرف فعل
3
کمپین برگزار کردن
در کمپین شرکت کردن
1.The school is campaigning for new computer equipment.
1. این مدرسه دارد برای (گرفتن) وسایل کامپیوتری جدید کمپین برگزار می کند [مبارزه می کند].
تصاویر
کلمات نزدیک
camp fire
camp bed
camp
camouflage
camomile
campaigner
campbell
camper
camper van
campestral
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان