خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . دوست داشتن
2 . نگهداری کردن
[فعل]
to care for
/kɛr fɔr/
فعل گذرا
[گذشته: cared for]
[گذشته: cared for]
[گذشته کامل: cared for]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
دوست داشتن
مترادف و متضاد
like
love
dislike
hate
to care for somebody/something
کسی/چیزی را دوست داشتن
1. He cared for her more than she realized.
1. او بیشتر از چیزی که او فکر میکرد، دوستش داشت.
2. Honey why can't you care for me?
2. عزیزم چرا نمیتوانی مرا دوست داشته باشی؟
3. I knew that Amy still cared for me.
3. میدانستم که "ایمی" هنوز مرا دوست دارد.
2
نگهداری کردن
مواظبت کردن، مراقبت کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
مواظبت کردن
مترادف و متضاد
look after
to care for somebody/something
از کسی/چیزی مراقبت کردن
1. After the accident, her parents cared for her until she was better.
1. پس از تصادف، والدینش تا زمانی که (حالش) بهتر شود، از او مراقبت کردند.
2. She has to stay at home to care for her elderly mother.
2. او باید در خانه بماند تا از مادر سالخوردهاش نگهداری کند.
[عبارات مرتبط]
care
1. مراقبت
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
care
cards
cardoon
cardiovascular system
cardiopulmonary resuscitation
career
career ladder
careful
carefully
carefulness
کلمات نزدیک
care
cards
cardphone
cardoon
cardiovascular disease
care home
care worker
careen
career
career change
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان