خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . سرما خوردن
[عبارت]
catch a cold
/kæʧ ə koʊld/
1
سرما خوردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
چاییدن
سرما خوردن
مترادف و متضاد
get a cold
have a cold
take a cold
1.I caught a terrible cold last week and had to miss three weeks of work.
1. من هفته گذشته سرمای وحشتناکی خوردم و مجبور شدم سه هفته سر کار نروم.
تصاویر
کلمات نزدیک
catch 22
catch
catcalls
catboat
catatonic
catch a glimpse
catch fire
catch on
catch one's death of cold
catch one's eye
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان