خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . نفس تازه کردن
2 . نفس خود را حبس کردن (از روی ترس یا حیرت)
[عبارت]
to catch one's breath
/tuː kæʧ wʌnz brɛθ/
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
نفس تازه کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
نفس تازه کردن
1.Let's stop here and catch our breath.
1. بیا همین جا توقف کنیم و نفسی تازه کنیم.
2
نفس خود را حبس کردن (از روی ترس یا حیرت)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
نفس حبس کردن
1.She caught her breath, surprised by the suddenness of the question.
1. او متعجب از ناگهانی بودن (آن) پرسش، نفسش (در سینه) حبس شد.
تصاویر
کلمات نزدیک
blow it
to begin with
beat brains out
bear fruit
to be on the safe side
catch eye
caught in the crossfire
to come
come to conclusion
to construct knowledge
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان