خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . ساییده شدن پوست
2 . آزرده شدن
[فعل]
to chafe
/ʧeɪf/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: chafed]
[گذشته: chafed]
[گذشته کامل: chafed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
ساییده شدن پوست
رفتن پوست به خاطر ساییدگی
1.Her wrists chafed where the rope had been.
1. مچ دستش، جایی که طناب بسته شده بود، ساییده شده بود.
2
آزرده شدن
صبر خود را از دست دادن، عصبی شدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
حرص خوردن
1.Some hunters are chafing under the new restrictions.
1. برخی از شکارچیها دارند به خاطر محدودیتهای زیاد عصبی میشوند.
تصاویر
کلمات نزدیک
chador
chadian
chad
chaconne
chacha
chaff
chaffer
chaffinch
chagrin
chai
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان