خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . قهرمان
2 . دفاع کردن
[اسم]
champion
/ˈtʃæm.pi.ən/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
قهرمان
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پهلوان
قهرمان
گرد
مترادف و متضاد
prizewinner
title-holder
winner
1.an Olympic champion
1. قهرمان المپیک
[فعل]
to champion
/ˈtʃæm.pi.ən/
فعل گذرا
[گذشته: championed]
[گذشته: championed]
[گذشته کامل: championed]
صرف فعل
2
دفاع کردن
پشتیبانی کردن
مترادف و متضاد
advocate
defend
support
oppose
1.he championed the rights of the working class and the poor.
1. او از حقوق طبقه کارگر و فقرا دفاع کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
champaign
champagne flute
champagne
chamomile
chamois
championship
champleve
chance
chance arm
chandelier
کلمات نزدیک
champers
champagne
champ
chamorro
chamomile
championship
chance
chancel
chancellor
chancellor of the exchequer
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان