خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . خسته
[صفت]
cheesed off
/ʧizd ɔf/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more cheesed off]
[حالت عالی: most cheesed off]
1
خسته
حوصله سر رفته، عصبانی
مترادف و متضاد
annoyed
bored
depressed
1.He was cheesed off with his job.
1. او از کارش خسته شده بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
cheesecloth
cheesecake
cheeseburger
cheese ravioli
cheese it!
cheesy
cheesy flavor
cheetah
chef
chela
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان