1 . خسته
[صفت]

cheesed off

/ʧizd ɔf/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more cheesed off] [حالت عالی: most cheesed off]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 خسته حوصله سر رفته، عصبانی

مترادف و متضاد annoyed bored depressed
  • 1.He was cheesed off with his job.
    1. او از کارش خسته شده بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان