خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . جوجه
2 . دختر
[اسم]
chick
/ʧɪk/
قابل شمارش
1
جوجه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
جوجو
جوجه
1.When I was a kid I had a pet chick.
1. وقتی بچه بودم یک جوجه خانگی داشتم.
2
دختر
informal
مترادف و متضاد
girl
1.Look at that chick over there! She is hot.
1. یه نگاه به اون دختره بنداز! خیلی جذابه.
تصاویر
کلمات نزدیک
chicano
chicanery
chicane
chicago
chic
chick flick
chick lit
chickadee
chicken
chicken breast
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان