Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . پرت کردن
2 . بهم زدن (رابطه عاشقانه)
3 . گیره مته
[فعل]
to chuck
/tʃˈʌk/
فعل گذرا
[گذشته: chucked]
[گذشته: chucked]
[گذشته کامل: chucked]
صرف فعل
1
پرت کردن
انداختن
informal
1.He chucked the paper in a drawer.
1. او روزنامه را داخل کشو انداخت.
2
بهم زدن (رابطه عاشقانه)
ول کردن
informal
1.Has he chucked her?
1. آیا او را ول کردهاست؟
[اسم]
chuck
/tʃˈʌk/
قابل شمارش
3
گیره مته
تصاویر
کلمات نزدیک
chubby
chub
chthonic
chthonian
chrysolite
chuckle
chuff
chuffed
chug
chum
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان