خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . روشن کردن
2 . صاف شدن (آسمان پس از طوفان یا هوای ابری)
3 . تمیز کردن
[فعل]
to clear up
/klɪr ʌp/
فعل گذرا
[گذشته: cleared up]
[گذشته: cleared up]
[گذشته کامل: cleared up]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
روشن کردن
شرح دادن
مترادف و متضاد
clarify
explain
1.Before we sign the contract, there are a few points we should clear up.
1. قبل از آنکه قرارداد را امضا کنیم، چندین نکته وجود دارد که باید آنها را روشن کنیم.
2
صاف شدن (آسمان پس از طوفان یا هوای ابری)
1.I hope the weather clears up before this afternoon.
1. امیدوارم هوا پیش از این بعدازظهر صاف شود.
3
تمیز کردن
مرتب کردن
1.I don’t mind you using the kitchen as long as you clear up afterwards.
1. از نظر من اشکالی ندارد که از آشپزخانه استفاده کنی، تازمانیکه [اگر] بعد از آن (آشپزخانه را) تمیز کنی.
تصاویر
کلمات نزدیک
clear the table
clear the snow
clear skies
clear preference
clear out
clear-cut
clear-sighted
clear-up
clearance
clearance sale
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان