خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . به هم فشردن
[فعل]
to clench
/klentʃ/
فعل گذرا
[گذشته: clenched]
[گذشته: clenched]
[گذشته کامل: clenched]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
به هم فشردن
محکم روی هم فشار دادن (دندانها)
1.a cigar clenched between his teeth
1. سیگاری فشرده شده بین دندانهایش
2.He clenched his fists in anger.
2. او با خشم انگشتانش را به هم فشرد [مشت کرد].
تصاویر
کلمات نزدیک
clementine
clemency
clematis
cleft
clef
cleopatra
clergy
clergyman
clergywoman
cleric
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان