خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . چسبان (لباس)
2 . وابسته (از لحاظ عاطفی)
[صفت]
clingy
/ˈklɪŋi/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: clingier]
[حالت عالی: clingiest]
1
چسبان (لباس)
چسبنده
1.She wore a clingy red dress.
1. او یک پیراهن قرمز چسبان پوشید.
2
وابسته (از لحاظ عاطفی)
disapproving
1.At about 18 months my son became very clingy.
1. در حدود 18 ماهگی، پسرم خیلی (به من) وابسته شد.
a clingy child
یک کودک وابسته (به مادر)
تصاویر
کلمات نزدیک
clinging
clingfilm
cling film
cling
clinch
clinic
clinical
clinical psychology
clinical trial
clinically
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان