Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . در آغوش گرفتن
2 . (با موفقیت) بهدست آوردن
3 . قرارداد بستن
4 . دست دور بدن حریف حلقه کردن (بازی بوکس)
5 . آغوش
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to clinch
/klɪntʃ/
فعل گذرا و ناگذر
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
در آغوش گرفتن
بغل کردن
2
(با موفقیت) بهدست آوردن
نائل شدن
informal
1.They clinched a place in the semi-finals.
1. آنها جایگاهی در نیمهنهایی بهدست آوردند.
to clinch a victory
به پیروزی نائل شدن
3
قرارداد بستن
to clinch a deal
قرارداد بستن
4
دست دور بدن حریف حلقه کردن (بازی بوکس)
[اسم]
clinch
/klɪntʃ/
قابل شمارش
5
آغوش
بغل
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
clime
climbing wall
climbing frame
climbing
climber
cling
cling film
clinging
clinic
clinical psychologist
کلمات نزدیک
clime
climbing frame
climbing
climber
climb down
cling
cling film
clingfilm
clinging
clingy
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان