خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مجموعه دار
[اسم]
collector
/kəˈlektər/
قابل شمارش
1
مجموعه دار
کلکسیونر
معادل ها در دیکشنری فارسی:
گردآورنده
کلکسیونر
1.a major collector of Japanese art
1. مجموعه دار بزرگ هنرهای ژاپنی
2.a stamp collector
2. کلکسیونر تمبر
تصاویر
کلمات نزدیک
collectivism
collectively
collective noun
collective memory
collective farm
colleen
college
college of further education
college sweetheart
collegiate
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان