خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . ستون (نوشتاری)
2 . ستون
3 . مقاله
[اسم]
column
/ˈkɑːləm/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
ستون (نوشتاری)
1.I always read her column in the local paper.
1. من همیشه ستون او را در روزنامه محلی میخوانم.
the gossip column
ستون شایعات
2
ستون
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ستون
عمود
1.The roof of the temple was held up by a row of thick stone columns.
1. سقف آن معبد با ردیفی از ستونهای سنگی کلفت نگه داشته شده بود.
3
مقاله
مترادف و متضاد
article
1.She writes a weekly column for the local paper.
1. او مقالهای هفتگی برای روزنامه محلی مینویسد.
تصاویر
کلمات نزدیک
columbine
columbia
columbarium
colubrine
coltish
columnar
columnist
colza
com
coma
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان