[اسم]

coma

/ˈkoʊmə/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 اغماء (پزشکی) بیهشی (طولانی)، کما

معادل ها در دیکشنری فارسی: اغما
  • 1.She was in a coma for several days after the accident.
    1. او پس از آن سانحه [تصادف]، چندین روز در اغماء بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان