Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . اغماء (پزشکی)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
coma
/ˈkoʊmə/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
اغماء (پزشکی)
بیهشی (طولانی)، کما
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اغما
1.She was in a coma for several days after the accident.
1. او پس از آن سانحه [تصادف]، چندین روز در اغماء بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
com
colza
columnist
columnar
column
comatose
comb
comb out
combat
combat fatigue
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان