[اسم]

comb

/koʊm/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 شانه (وسیله)

معادل ها در دیکشنری فارسی: شانه
  • 1.Has anyone seen my black comb?
    1. آیا کسی شانه سیاه من را ندیده‌است؟
to run/drag a comb through one's hair
موی خود را شانه زدن
  • She ran a comb through her tangled hair.
    او موهای درهم‌تنیده‌اش را شانه زد.
[فعل]

to comb

/koʊm/
فعل گذرا
[گذشته: combed] [گذشته: combed] [گذشته کامل: combed]

2 شانه زدن شانه کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: شانه زدن
to comb one's hair
موی خود را شانه زدن
  • 1. Don't forget to comb your hair!
    1. فراموش نکنی که موهایت را شانه کنی!
  • 2. Her hair was neatly combed back.
    2. موهای او مرتب به پشت سرش شانه شده بود.
[عبارات مرتبط]
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان