Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . شانه (وسیله)
2 . شانه زدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
comb
/koʊm/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
شانه (وسیله)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
شانه
1.Has anyone seen my black comb?
1. آیا کسی شانه سیاه من را ندیدهاست؟
to run/drag a comb through one's hair
موی خود را شانه زدن
She ran a comb through her tangled hair.
او موهای درهمتنیدهاش را شانه زد.
[فعل]
to comb
/koʊm/
فعل گذرا
[گذشته: combed]
[گذشته: combed]
[گذشته کامل: combed]
صرف فعل
2
شانه زدن
شانه کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
شانه زدن
to comb one's hair
موی خود را شانه زدن
1. Don't forget to comb your hair!
1. فراموش نکنی که موهایت را شانه کنی!
2. Her hair was neatly combed back.
2. موهای او مرتب به پشت سرش شانه شده بود.
[عبارات مرتبط]
to comb out
1. شانه کردن
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
comatose
comal
column
columbidae
colt
combat
combat boot
combatant
combination wrench
combine
کلمات نزدیک
comatose
coma
com
colza
columnist
comb out
combat
combat fatigue
combatant
combative
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان