[اسم]

combat

/ˈkɑmbæt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 نبرد پیکار، مبارزه

  • 1.The film explores the combat between good and evil.
    1. فیلم نبرد بین خیر و شر را بررسی می‌کند.
  • 2.unarmed combat
    2. پیکار غیرمسلحانه
[فعل]

to combat

/ˈkɑmbæt/
فعل گذرا
[گذشته: combated] [گذشته: combated] [گذشته کامل: combated]

2 مبارزه کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: پیکار کردن جنگیدن
  • 1.Our body's immune system eventually combats most viruses.
    1. سیستم ایمنی بدنمان، در نهایت با بیشتر ویروس‌ها مبارزه می‌کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان