[اسم]

combination

/ˌkɑm.bəˈneɪ.ʃən/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 ترکیب مخلوط

معادل ها در دیکشنری فارسی: ترکیب تلفیق
مترادف و متضاد mixture
combination of something
ترکیبی از چیزی
  • A combination of tiredness and boredom caused me to fall asleep.
    ترکیبی از خستگی و بی‌حوصلگی موجب به خواب رفتن من شد.
in combination (with something)
در ترکیب (با چیزی)
  • Some drugs which are safe when taken separately are lethal in combination.
    برخی داروها وقتی جدا مصرف می‌شوند، بی‌خطر هستند و در ترکیب (با چیزی) کشنده هستند.
Strawberries and cream - a perfect combination
توت‌فرنگی و خامه؛ یک ترکیب عالی
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان