خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مفسر
2 . گزارشگر
[اسم]
commentator
/ˈkɑːmənteɪtər/
قابل شمارش
1
مفسر
منتقد، حاشیهنویس
معادل ها در دیکشنری فارسی:
مفسر
مترادف و متضاد
critic
a political commentator
مفسر مسایل سیاسی
2
گزارشگر
معادل ها در دیکشنری فارسی:
مفسر ورزشی
گزارشگر
1.He was a BBC television commentator for twenty-five years.
1. او به مدت 25 سال، گزارشگر تلویزیونی (شبکه) بیبیسی بود.
a sports commentator
یک گزارشگر ورزشی
تصاویر
کلمات نزدیک
commentate
commentary
comment
commensurate
commendatory
commerce
commercial
commercial break
commercial center
commercialism
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان