خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . درک کردن
[فعل]
to comprehend
/ˌkɑmpriˈhɛnd/
فعل گذرا
[گذشته: comprehended]
[گذشته: comprehended]
[گذشته کامل: comprehended]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
درک کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
استنباط کردن
درک کردن
دریافتن
فهمیدن
formal
مترادف و متضاد
grasp
perceive
understand
1.If you can use a word correctly, there is a good chance that you comprehend it.
1. اگر بتوانید یک واژه را درست استفاده کنید، احتمال زیادی وجود دارد که آن را درک کرده باشید.
2.My parents say that they cannot comprehend today's music.
2. پدر و مادرم میگویند که نمیتوانند موسیقی امروزی را درک کنند.
3.You need not be a pauper to comprehend fully what hunger is.
3. شما لازم نیست گدا باشید تا گرسنگی را کامل درک کنید.
تصاویر
کلمات نزدیک
comprador
compound verb
compound interest
compound fracture
compound
comprehensible
comprehension
comprehensive
comprehensive education
comprehensive examination
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان