خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . پرهیزکاری (بخصوص از روابط جنسی)
[اسم]
continence
/ˈkɒntɪnəns/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
پرهیزکاری (بخصوص از روابط جنسی)
خویشتن داری
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پرهیزگاری
مترادف و متضاد
abstinence
1.my little girl believes in continence.
1. دختر کوچولوی من به پرهیزکاری اعتقاد دارد.
تصاویر
کلمات نزدیک
contiguous
contiguity
context
contestation
contestant
continent
continental
continental breakfast
continental climate
continental shelf
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان