خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . معطل شدن
[جمله]
cool one's heels
/kul wʌnz hilz/
1
معطل شدن
منتظر ماندن
informal
1.I've been cooling my heels in the doctor's waiting room for at least an hour.
1. من در اتاق انتظار مطب دکتر حداقل یک ساعت است معطل شده ام.
تصاویر
کلمات نزدیک
cool off
cool down
cool as a cucumber
cool
cookware
coolbox
cooler
coolie
cooling
cooling tower
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان