خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . شرکت
[اسم]
corporation
/ˌkɔːrpəˈreɪʃn/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
شرکت
1.I hated working for a large corporation.
1. من از کار کردن برای یک شرکت بزرگ متنفر بودم.
multinational/urban development corporations
شرکتهای بینالمللی/شهرسازی
تصاویر
کلمات نزدیک
corporate
corporal punishment
corporal
coroner
coronation chicken
corporation tax
corporeal
corps
corpse
corpulence
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان