Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . سپاه
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
corps
/kɔːr/
قابل شمارش
[جمع: corps]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
سپاه
لشکر، گروه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
سپاه
1.The army had a corps of archers who trained apart from the regular soldiers.
1. ارتش سپاهی از کمانداران داشت که جدای از سربازان عادی آموزش دیده بودند.
تصاویر
کلمات نزدیک
corporeal
corporation tax
corporation
corporate
corporal punishment
corpse
corpulence
corpulent
corpus
corpuscle
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان